پایان پاییز هزار زنگ
به نام خالق هستی سلامی به گرمی دوستی و مهربانی ۳ ماه از شروع مدرسه ها گذشت مثل چشم بر هم زدنی روزها و شب ها میان و میرن تو این ۳ ماه پاییز رادوین جانم بزرگتر و آقاتر شده عشق من یه بار زمین خورد و کتفش آسیب دید و کلی اذیت شد ولی خدا رو شکر الان بهتره دو هفته هم درگیر سرفه و آلرژی بودیم و هنوزم که هنوزه کامل کامل خوب نشدیم ولی خدا رو شکر که چندان جدی نبود دیشب برف باریده بود وقتی از مدرسه بر میگشتیم حسابی برف بازی کردی دستهات با وجود اینکه دستکش داشتی یخ زده بود همش وقتی آخر شب ها خواب کلافه ت می کنه بهونه میاری چند روز پیش وقتی از خونه ی مامان جون اینا بر میگشتیم گریه میکردی و هی میگفتی مامان نگرانتم که واست اتفاقی بیو...